بنیتا دختری که خانوادش رو در یک حادثه ازدست داده و بهطور عجیبی هیچ خاطره ای از اون ها به یاد نداره سرنوشت خواب های عجیبی برای دختر قصه ما دیده که زندگیش رو زیر و رو میکنه.
همیشه تو نوشتن مقدمه ها مشکل داشتم و زمان زیادی صرفه چند جمله کلیشه ای میکردم!
این بار و شاید بارها میخوام بدون مقدمه داستان هامو بنویسم!
بدون هیچ ذهنیتی، این بارقلم داستانم رو میخوام بدم دست قلب و ذهنم این دو رقیبی که هیچ وقت باهم صلح ندارند.
یکی از منطق و دیگری از احساس نشات میگیرند.
میخوام منطق و احساس رو تلفیق کنم و یک رمان رو شروع کنم.
رمانی که مرزی بین واقعیت و رویاست تلفیقی از آرزوهای دفن شده و تخیل وسیع من!
چشمهام رو بستم و رایحه دلانگیز خاک و بارون رو با اشتیاق به ریههام کشیدم همیشه عاشق عطر تن زمین که با اشک های آسمون مخلوط میشه بودم، بی نظیره مثل خالقش!
به منظره رو به روم خیره شدم به درخت هایی که شکوفه های رنگی و به تن کرده بودند و حسابی دلبری میکردند.
بهار این کلمه که حتی شنیدنش آدم رو به وجد میاره چه برسه وقتی که پا به زمین بذاره و هنرنمایی کنه.
زن عمو همیشه میگه:
– تو هم مثل مادرت عاشق بهار و طبیعت بکرشی و آه می کشه!
جواب من تنها لبخندیه که بارها بغضم رو از دید بقیه پنهون میکنه.
خوب یا بد، درست یا غلط، هیچ وقت نتونستم غصه هامو با کسی شریک بشم.
شاید اینم بخاطر ماه تولدم باشه.
هنوز نخوندم ولی فکر کنم عالی باشه
عالییییی بووووووود
فصل دومش کی میاد
عالییییی بووووووود
فصل دومش کی میاد
از فوق العاده اونور تر بود فقط لطفا فصل دومشم بنویس
خیلی قشنگه
عالــــــــــــــــــی بود من عاشقش شـدم
فصل دومش کی میادد