مطالب ویژه
دکلمه ی صوتی عروسی زن عمو عنکبوت

عروسی زن عمو_عنکبوت-
🎤گویند : #مرجان_بابامحمدی-
📝 نویسنده : #
مدیریت تیم دو صوتی #فریبا_عرب-

‍قصه امشب : عروسی زن عمو عنکبوت

یکی بود، یکی نبود. توی یک انباری که پر از قفسه‌های گرد و خاک گرفته بود، عمه عقرب هم بود. عمه عقرب توی پایین‌ترین قفسه‌ی انباری، نزدیک چاه آب زندگی می‌کرد. عمه عاشق میهمانی رفتن بود. عاشق دور هم نشستن و از این در و آن در حرف زدن بود؛ اما هیچ‌کس دعوتش نمی‌کرد. خودش هم که مهمانی می‌داد، هیچ‏کس به خانه‌اش نمی‌آمد. همه از نیشش می‌ترسیدند. مار آبی چاه هم هر روز سرش را بیرون می‌آورد و فش و فش به او می‌خندید و مسخره‌اش می‌کرد.
عمه عقرب پشتش را به چاه می‌کرد، می‌رفت خانه‌اش را آب و جارو می‌کشید و به سر و صدای بالایی‌ها دلش را خوش می‌کرد.
یک روز صبح زود، از طبقه بالایی‌ها سروصداهایی آمد. عمه عقرب خوب گوش کرد. شنید که امشب عروسی عمو عنکبوت است. رفت سر چاه و داد زد: «آهای مار آبی! برو که می‏خوام خودم را بشورم، شب برم عروسی.»
مار فش فش خندید و گفت: «تو را که راه نمی‌دهند.» بعد هم از ترس نیش عقرب، تندی رفت ته چاه، زیر آب‌ها قایم شد. عمه عقرب به روی خودش نیاورد. رفت توی چاه آب و سر و تنش را شست و صفا داد. بعد یواش‌یواش، یکی‌یکی طبقه‌ها را رفت بالا تا رسید طبقه‌ی آخر، نزدیک سقف. آن جا خانه‌ی عمو عنکبوت بود. در زد و گفت: «عمو عنکبوت! منم عمه عقرب. در را باز کن!»
عمو عنکبوت اسم عمه را که شنید، از لای در سرک کشید و گفت: «چی شده کله سحری؟»
عمه عقرب گفت: «مبارکه عمو! منم بیام عروسی‌ات؟»
عمو عنکبوت هول کرد و گفت: «اگر بیایی که اول از همه عروس خانم فرار می‌کند. تو که دوست نداری عمو عنکبوتت، بی‏زن عمو شود؟»
عمه عقرب گفت: «نه که دوست ندارم، اما عروسی را دوست دارم.»
عمو عنکبوت با خجالت گفت:….

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]
لینک های دانلود
پخش آنلاین صوتی
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
1 نظر
نظرات
  • ناشناس
    20 اردیبهشت 1401 | 14:05

    فقط موندع بود تو این سایت احساسی دکلمه بچه گانه بیاد

درباره ما
در میان غبار روزگار، قصه‌هایی ناگفته در انتظار نغمه‌ای دلنشین بودند تا در تار و پود وجودمان ریشه بدوانند و جان تازه‌ای به کالبدمان ببخشند. رمان لند، گویی قافله‌ای از راویان قصه‌گو، این نغمه‌ها را به گوش جانمان می‌رساند و ما را به سفری شگفت‌انگیز در قلمرو بیکران داستان‌ها رهنمون می‌شود. رمان لند، پناهگاهی امن برای عاشقان کتاب و قصه‌خوانان حرفه‌ای است. پس اگر در جستجوی لحظاتی ناب در دنیای خیال و قصه‌های مسحورکننده هستید، به جمع خوانندگان رمان لند بپیوندید و نغمه‌ی دلنشین داستان‌ها را در وجودتان زمزمه کنید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمان لند | دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنزمیباشد.