انگار خدا فصل هایش را در قالب دخترکی زیبا که در هر برهه ای از زندگی زیبایی خاص خود را دارد خلق کرده است. بهار به دخترکی زیبا، نوپا و بازیگوش ، آوای باران ناگهانی اش به مانند گریه بی امان دخترک که بهانه ی آبنبات چوبی پا بر زمین می کوبد. و ثانیه ای بعد آرام می شود. و تالالو خورشید دلپذیرش دلبری میکند. این دخترک خردسال و شیرین زبان آرام آرام قد میکشد و به نوجوانی زیبا بدل میشود. با وقار ،همچون درختان صنوبر . آفتاب سوزانش به مانند خشم ناگهانی دوران نوجوانی میماندو نسیم خنکی که زیر سایه درختی روح را جلا میدهد، همان آرامش بعد از طوفان است.
این دخترک با وقار آرام آرام قد میکشد. خزان!نه نه. خزان واژه زیبایی برای این دخترک زیبارو نیست. پاییز برازنده تر است. پاییز رنگارنگ، که دل از هر اهل دلی می رباید. آری دخترک زیبای خداوند عاشق شده است. رنگارنگ، زیبا، بی ریا. بغض می کند، ابری می شود، و با وقار می بارد. این انتظار و عاشقی با پوشیدن لباس سپید پایان می یابد. دخترک زیبا عروس شده است. برفی که آرام آرام از آسمان زیبا می بارد و تار و پود لباسش را می بافد و آن را زیبا و چشم نواز برتن این دخترک زیبا می پوشاند. زمستان شاد شاد است. زمستان عروس فصل هاست
کتاب خیلی خوبیه واقها، توصیه میکنم حتما بخونید حالتونو خوب میکنه!