چرا حضورت را
انچنان پررنگ
برصفحه دلم نمینمایی؟
که مادیان وحشی وجود حسودان رم کرده بی قرار شود
بیا باهم خرامان به
میان دشتهای سبز بیکران و باشکوه عشق برویم
وپر پرواز بگسترانیم برپهنه اسمان
چرا حضور خسته دلم را نادیده میپنداری؟
وبی توجه از کنارم عبور میکنی ؟
هیچ میدانی این دل اشوبم
چگونه نبود تورا تاب میاورد ؟
کاش زندگی کمی سر سازگاری بنا میکرد
تا عشقی از دل سنگ سخت
همچون گلی سرخ سر براورد
اما افسوس که این ماییم
که باید روزگار این دنیا را سیاه کنیم
تا روشن شود دلهایمان از نور امید
به ناخن های حنا زدم نگاه کردم عاشق این رنگ بودم خیلی خوشگل میشد خدابیامزه بابامو همیشه میگفت کوچولوی دست و پا حنایی من چطوره منم از ذوق میپریدم بغلش و کلی میبوسیدمش و اونم باخنده ها و قربونت صدقه رفتناش دلمو اب میکرد و لبریز از محبت
– هانا جونم بیا مامان سالاد درست کن امشب عموت اینا میان
سلام به سؤال داشتم ،چرا بعضی از رومان ها کامل نیستن؟ خواهش میکنم اسم جلد دوم رومان هم من بنویسید .ممنون میشم