بعد از وصیت وصال اینبار با داستانی متفاوت تر و عجیب تر به دنیای قلم پا گذاشتم با نگاه زیباتون و وقت ارزشمندتون بهم انگیزه بدین که افتخارم خوانندهای رمان هام هستند.
سپاس
فکرش از همیشه درگیرتر است اما صبوریِ بیش از حدش نمیگذارد ذره ای از رنگ رخسارش تیره و دگرگون باشد… شیر سماور را باز میکند،آب جوش با فشار وارد استکان لب پریده اش میشود سربلند میکند، از پنجره ی کوچک آشپزخانه حیاط را میبیند.
هوا ساز ناکوک میزند باد لباس هایش را روی بند رخت میرقصاند آسمان تیره تر و دلگیرتر از همیشه است.
از آشپزخانه کوچکش پا روی فرش شش متری اتاق خانه میگذارد و در ورودی اهنی را باز میکند دمپایی پلاستیکی را به پا میزند، دستش را دراز میکند و قدم برمیدارد لباس ها را از روی بند چنگ میزند موهایش در آسمان میرقصد باد حتے لباس های تنش را به بازی گرفته.
خیلی خیلی زیبا و احساسی بود واقعا واقعا ارزش خوندن داشت داستانش به چالش می کشوندت منتظر اثار بیشتر از شما هستم
سلام ممنون ک خوندین… حتما دنبال کنید این بار رمانی متفاووووت تر تو راه داریم
ممنون ک خوندین. ب زودی یه رمان تووووپ تو راه داریم
عالی بود واقعا لذت بردم
مچکر ازت
کاراتون رو دوست دارم مخصوصا وصیت وصال که از اونایی بود که دلم نمیخواست تموم بشه ❤️
عزیزدلمی
به شدددددت زیبا بود
فدای شمااا
خانوم نامنی من همه رماناتونو دوبار خوندم انقد خوبه
توروخدا سریعتر رمان جدید بذارین
دورت بگردم سارا جانم چشم
دورت بگردم سارایی منتظر یه اثر متفاوت باش