مقدمه: آبی تر از آنم که بی رنگ بمیرم
از شیشه نبودم که با سنگ بمیرم
من آمده بودم که تا مرز رسیدن
همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیرم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیرم
توی این دنیا، هم خوبی هست هم بدی.
هم پدر خوب هست هم پدر بد.
هم مادر خوب هست هم مادر بد.
کلاً دنیا همه چیز توش وجود داره غیر ممکنی توش نیست.
داستان ما دربارهی دختری هست که دنیا و روزگار بازی بدی رو باهاش شروع کرده
میریم که داشته باشیم دختر زجر کشیده ولی سنگی مون رو
ژانر: عاشقانه، پلیسی، شاید هم کمی طنز
پایان خوش
– قربان!
صدای فریاد سربازی بود که همراه ما اومده بود؟
– بدو ستوان، اون در خطره.
دختری که از دوست پسرش جداشده