دختری که فارغ از دنیای اطرافش شاد و خندونه.
ولی با یه حادثه زندگیش به کل عوض میشه، پرنیان دختر داستان ناخواسته وارد دنیای سیاه ادم بزرگا شده، قراره با حضور یه پسر تو زندگیش چیزایی رو بفهمه که براش قابل تصورم نیست، مثل گذشته شوم پسر که از قهوه هم تلخ تره…
مقدمه:
من دختر خوب و تو پسر بد داستانی!
صدایت..
زیباترین ملودی دنیاست..
وقتی که با شب بخیر هایت..
نوازش می کنی..
گوش هایم را..
تو قشنگ ترین شب بخیر..
دنیای منی..
نیاز دارم بهت..
بیشتر از نفسهایم..
پسر بد من!
نگاه خشک شدمو از اطراف محوطه بیمارستان گرفتم بعد چند دقیقه مکث کمکم کردن تو ماشین نشستم، سرمو به شیشه تکیه دادم به بیرون خیره شدم. داشتن می بردنم خونه خاله ولی من اینو نمی خواستم با صدای ضعیفی گفتم:
_خاکسپاریشون کِیه؟
چند دقیقه صدایی نیومد برگشتم سمت عمه که کنارم نشسته بود داشت گریه می کرد بعد به خاله نگاه کردم، بغض کرده به من زل زده بود.
_می خوام برم.
_پرنیان چطوری بگم…تو دو هفته تو کما بودی معجزه بود که زنده موندی…راستش همون هفته اول براشون مراسم گرفتیم.
قطره اشکم از گوشه چشمم پایین افتاد از تباهی که تو یک روز کل زندگیمو به باد داد، با بغض گفتم:
_من حتی نتونستم تو مراسمشون باشم؟
خاله خواست چیزی بگه، با هق هق گفتم:
_ببرینم بهشت زهرا.
خاله نگران نگام کرد، دستش رو سمت شونم آورد گفت:
_عزیزم تو الان حالت خوب نیست…
خودمو عقب کشیدم جیغ زدم:
ادامش کجاست؟ خیلی قشنگ بود
لطفا ادامش رو بزارین
چرا نیست جلد دومش
جلد دومش کجا پارت گذاری میشه؟تروخدا بگینننن
تورو خدا جلد دومش بزارین عالی بود
عالیییییی بود
کجا میتونم جلد دومشو بخونم؟