راجب به دختری به نام ستاره است که به دور از اتفاق های پر دردسر برای ازدواج رسمی با نامزدمش میلاد تلاش میکنه که طی اتفاقاتی ناخواسته به دست خلافکار هایی میوفته که قصد آسیب زدن بهش رو دارن و توی همین بین کسی ستاره رو نجات میده که زندگی اش از این رو به اون رو میشه
با بی حوصلگی پوفی کشیدم که با صدای شخص پشت سرم از ترس یک
متر پریدم و کلید از دستم افتاد.
– کجا بودی؟
با لبخند به طرفش برگشتم.
– کجا میخواستی باشم میالد! سرکار بودم دیگه…
با صدایی که انگار از عصبانیت می لرزید گفت:»همیشه تا بعداز ظهر
خونه بودی. االن ساعت نه شبه!«
صدای عصبانیش اصال باعث نشد که لبخند از روی لب هام بره و
برعکس بیشترهم شد. آخه من جون میدم برای غیرتی شدنش.
– میالد جانم… اضافه کاری وایستادم تا سر ماه حقوقم بیشتر بشه و بتونم
پس انداز کنم.
احساس کردم نفس راحتی کشید.
کی میشه این بد دلیش از بین بره!
– خب من که بهت میگم نمیخواد بری. االن پس انداز میخوای چکار؟
بشین تو خونه درست و بخون من هستم. عزیز جون هم که همیشه با
بافتنی هاش کمکت میکنه.
جلو تر رفتم تا صورتش رو دقیق تر ببینم.
– خیلی ممنون از اینکه به فکرمی عزیزم… اما من باید پول پس انداز کنم
که اگر دو روز دیگه نبودم عزیز دستش خالی نباشه.
با اخم های درهم گفت:»نباشی؟ یعنی چی؟ کجا مگه قراره بری؟«
سلام من یک پادکست ساز هستم اگر امکانش باشه صاحب اثر رضایت داشته باشه میتونم رمان ها تون رو به صورت صوتی یا پادکست ضبط و منتشر کنیم
سلام لطفا به تلگرامم پیام بدین 09032075727
سلام خسته نباشید
ببخشید من دنبال یه رمان به اسم به وقت مرگ از آوا موسوی(آوان)هستم متاسفانه کانال نویسنده حذف شده و دسترسی بهشون رو ندارم میشه لطف کنین این رمان رو برام گیر بیارین تا بخرمش؟؟؟یک سالو نیمه دنبالشم
یا ایمیل نویسنده یا آیدی پیام رسانی چیزی که بتونم باهاشون ارتباط بگیرم رو میتونین برام گیر بیارین؟؟خواهش میکنم