مقدمه:
ماه از نگاه به تو خجالت میکشد
گویی که تو عجین شده به رنگ خدایی
در شبی مهتابی و تاریک
که تو آرام پرسه میزنی و
با صدای زیبایت
کنار دریای طوفانی
آواز مستانه سر میدهی
و لبهای به رنگ کبودت
در ظلمت شب پنهان است
و تنها صدای زیبای تو
آهنگین و رسا به گوش میرسد
چه دلم میخواهد
در آغوشم بگیرمت
و با صدای موزون و زیبایت
آهسته کلام ” دوستت دارم ” را
در گوشم زمزمه کنی.
صدای آمبولانس میآمد و صداق ماشین پلیس و صدای خیابان با هم ترکیب شده و صدای سرعت ماشین که داشت با آخرین درجه رانده میشد، در همین حین صدای جیغی ظریف و دخترانه به گوش رسید و افراد داخل ماشین را شوکه کرد، صدای جیغ سمانه بود، با چهرهای ترسیده و با لحنی استرسزا رو به رضا با صدای بلند گفت: