یاس،دندانپزشکی که وارد بیمارستان میشه و با دکتری اشنا میشه…
رابطه اینا باهم خوب پیش میره تا اینکه یاس شب عروسیش راز بزرگ اقای دکتر رو میفهمه …
* به نام خالق عشق *
با لبخند از کلاس بیرون اومدم و به سمت بیرون دانشگاه رفتم.امروز از اون روزها بود که خیلی خوشحال بودم چون دوره عملی رو از امروز شروع کرده بودم و امروزم داشتم به بیمارستان میرفتم.
من یاس هستم 25 سالمه و دارم سال اخر دندون پزشکیم رو طی میکنم و از امروز کلاس های عملیم شروع شده بود بلاخره تونسته بودم به ارزوم برسم.سوار ماشینم شدم و به سمت بیمارستانی که گفته بودن رفتم.