مجازات میشوی؛ اما به کدامین گناه؟ حسرت میخوری؛ اما به کدامین آرزو؟ من گناهکار بودم؛ اما مجازات تو کمی زیادی برایم سنگین بود.
مقدمه:
حق حضانت برای تو
درد زایمان برای من
نام خانوادگی برای تو
زحمت خانواده برای من
چهار عقد برای تو
حسرت عشق برای من
هزار صیغه برای تو
حکم سنگسار برای من
جنون برای تو
عفاف برای من.
پلکهام رو آروم باز کردم. به سقف اتاق زل زدم. اینجا کجاست؟ نیمخیز شدم و زیر لب «آخی» گفتم. نگاهم به خودم افتاد. با چشمهای گشاد شده به اطرافم خیره شدم. انگار زبونم به سقف دهنم چسبیده بود. خودم رو، روی تخت بالا کشیدم. با دستهای لرزون لباسهام رو پوشیدم. بلاتکلیف وسط اتاق وایستادم. با انگشت شست و اشاره شقیقههام و فشردم دور خودم چرخیدم. کیفم کجاست؟ خدایا من چیکار کردم؟ با دیدن بند کیفم که از زیر تخت بیرون بود، خم شدم که از درد چشمهام رو بستم. کیفم رو چنگ زدم از اون اتاق لعنتی که خالی بود، زدم بیرون. وارد راهرو شدم به سمت آسانسور تقریباً دویدم. پشت سر هم شاسی رو فشار میدادم تا بالأخره درب آهنیش باز شد. خودم و تو کابین انداختم. حتی موسیقی بیکلام آسانسور هم رو مخم بود. با قدمهای بلند کنار خیابون راه افتادم با ترس به اطرافم نگاه کردم. انگار همه من رو به چشم یه گناهکار نگاه میکردن.