نادیا دانشجوی رشته ی ادبیات که حتی نوشتن یه داستان عاشقانه هم براش چالش برانگیزه
وارد چالش بزرگی توی زندگیش میشه…
دختری که همیشه سکوت رو به ادای کلمات ترجیح میداده
دختری که همیشه نقش سیاهی لشکر رو داشته حالا می تونه از پس شخصیت اصلی داستان بودن بر بیاد ؟
می تونه سکوتش رو بشکنه ؟
می تونه از پس دوراهی های داستانی که سرنوشت براش رقم زده بر بیاد؟
همیشه خودم را جای فردی که آخرین لحظات زندگی اش را سپری می کند و در حالی که افرادی که دوستش دارند دورش جمع شدند و تلاش می کند تا به سختی آخرین حرف های خودش را بزند می گذاشتم.
جای جک در تایتانیک وقتی می خواست تکه ی یخ را رها کند ، جای آن بازیگری که در فیلم دو تیر به قلبش اصابت کرده و حالا دست در دست معشوقش در حال جان دادن است .
بیش تر از اینکه در این موقعیت ها از فیلم احساساتی شوم فکر مشغول می شود.