مطالب ویژه
دانلود رمان نقاب ابلیس

دانلود رمان نقاب ابلیس

 رمان زیاد خوانده‌ایم درباره وقایع دانشگاه و کافی شاپ و…؛ اما این رمان متفاوت است. بیایید یک‌بار هم بنشینیم پای حرف مذهبی‌ ترها. پای درد و دل‌هایشان، دغدغه‌هایشان، شوخی‌هایشان و حتی عاشق شدن‌شان…! بیایید سری هم به دنیای دوست داشتنی‌شان بزنیم و چند روزی را با آن‌ها بگذرانیم.

داستان، داستان جوانی هم سن و سال توست؛ شاید کمی بزرگ‌تر یا کوچک‌تر. یکی از همان جوان‌های امروزی؛ جوانی که می‌خواهد مرز بین دوست و دشمن را بشناسد؛ و ناگاه خود را در اردوگاه دشمن می‌یابد.

جوانند اما جنس انتخاب‌هایشان فرق می‌کند؛ از جنس مبارزه است. دهه هفتادی‌اند؛ اما دقیقا در میدان جنگی ایستاده‌اند، هزاربار سخت‌تر از جنگ سخت.

در جنگ سخت، ابلیس رو به رویت می‌ایستد و شمشیر می‌کشد؛ اما در جنگ امروز، ابلیس نقاب فرشته بر چهره می‌زند و پنجه آهنینش را زیر دست‌کش مخملی پنهان می‌کند.

جوان‌های این رمان، قرار است نقاب را از چهره ابلیس کنار بزنند…!

بسم رب الحسین(ع)…

مقدمه

راستش رو بخواید، اول نمی خواستم این رمان رو اینجا منتشر کنم؛ خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که باید منتشر بشه. قبل انتشار هم قرآن رو باز کردم و آیه ۳۶ سوره مبارکه اسراء اومد که هم به داستان خیلی مرتبطه و هم خیلی دوستش دارم: «وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ به عِلمٌ، انَّ السَّمعَ و البَصَرَ و الفُؤادَ کُلُّ اولئکَ کانَ عَنهُ مَسئولاً.(و از چیزی که به آن علم نداری پیروی نکن، زیرا گوش و چشم و قلب دربرابر آنچه به آن اعتقاد دارند مسئولند.)».

خب قبلش باید چندتا نکته مهم رو بگم: اول اینکه من شخصا نویسنده این رمان نبودم و دراصل من فقط کار ویرایش رو برعهده داشتم. اما بقیه دوستانی که بار روی دوششون بوده، نخواستن نامشون فاش بشه؛ و قرار شد منو بفرستن جلو!!! به دلایلی که بعدا میگم. این رمان، در واقع دو جلد هست که توسط یه تیم فرهنگی نوشته شده و توی سایت و کانالش منتشر شده. اما بعد به دلایلی، تصمیم گرفتیم هر دو جلد رو(روزهای با تو بودن و بهشت جهنمی) باهم ادغام کنیم و یکم تغییرش بدیم.

قسمتی از رمان

باد خنک کولر که با قدرت کار می‌کند و صدایش کتاب‌فروشی را برداشته، حسابی سرحالم می‌کند. برای من که آنقدر گرمایی‌ام، بیرون رفتن ساعت یازده ظهر خردادماه دشوارترین کار است. اما انجام این کار شاق برای دیدن کسی مثل سیدحسین می‌ارزد!

 

دستی به پیشانی‌ام می‌کشم و قطرات عرق را پاک می‌کنم. صدایی از پشت سرم می‌گوید:

 

-جوون! نایست جلو باد کولر، عرق کردی، می‌چایی‌ها!

 

به طرف صدا برمی‌گردم. همان مرد مسن با لبخند نگاهم می‌کند:

 

-سلام آقاسید! خوش اومدی پسرم!

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]
خلاصه کتاب
داستان، داستان جوانی هم سن و سال توست؛ شاید کمی بزرگ‌تر یا کوچک‌تر. یکی از همان جوان‌های امروزی؛ جوانی که می‌خواهد مرز بین دوست و دشمن را بشناسد؛ و ناگاه خود را در اردوگاه دشمن می‌یابد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    نقاب ابلیس
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    فاطمه شکیبا
  • صفحات
    250
  • منبع تایپ
    رمانکده
لینک های دانلود
  • اشتراک گذاری
دیگر آثار
با عرض پوزش محتوایی جهت نمایش وجود ندارد !
0 نظر
نظرات

درباره ما
در میان غبار روزگار، قصه‌هایی ناگفته در انتظار نغمه‌ای دلنشین بودند تا در تار و پود وجودمان ریشه بدوانند و جان تازه‌ای به کالبدمان ببخشند. رمان لند، گویی قافله‌ای از راویان قصه‌گو، این نغمه‌ها را به گوش جانمان می‌رساند و ما را به سفری شگفت‌انگیز در قلمرو بیکران داستان‌ها رهنمون می‌شود. رمان لند، پناهگاهی امن برای عاشقان کتاب و قصه‌خوانان حرفه‌ای است. پس اگر در جستجوی لحظاتی ناب در دنیای خیال و قصه‌های مسحورکننده هستید، به جمع خوانندگان رمان لند بپیوندید و نغمه‌ی دلنشین داستان‌ها را در وجودتان زمزمه کنید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمان لند | دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنزمیباشد.