مطالب ویژه
داستان کوتاه اتفاقی نیفتاده

داستان کوتاه اتفاقی نیفتاده

#داستان_کوتاهِ_اتفاقی_نیفتاده!
#نویسنده_آسمان_اصغرزاده

[ihc-purchase-link id=4]عضویت[/ihc-purchase-link]

روی ردیف بالایی نشسته؛ حتی با آن همه فاصله باز هم می ترسد که او را ببیند!
دستِ دخترک اش را گرفته و نفسی عمیق می کشد.
نمی داند چقدر می گذرد که صدای جیغ و سوت جمعیت نشان از شروعِ کنسرت را می دهد.
تا صدایش را می شنود بغض اش اشک شده و راهِ خودشان را پیدا می کنند!
باز هم نفس عمیق می کشد.
آهنگ اوج گرفته و صدایِ مردی که قلب اش را به تاراج برده بود توی گوش هایش می پیچد، مردی که روزی حکم شوهر را برایش داشت و پدرِ دخترک اش بود!
خبر نداشت از چیزی!
ده سال گذشته؛ او حالا دیگر معروف است، مردم دار است، مشهور است!
چه کار به کارِ او و دخترک اش دارد!
اصلا نمی شناسدشان!
کنسرت تمام می شود.. خیلی زود تمام می شود.
با دخترک اش از بین ازدحام جمعیت رد شده و بنرِ بزرگِ پدرِ دختر اش جلوی در بهش دهن کجی می کند.. پدر! هه! چه پدری!
چشم گرفته و قدم زنان از آنجا دور می شوند.
دختر اش هوای پارک دارد و تاب بازی.. پا به پایش کودک می شود، بازی می کند، می خندد، لواشک می خورد، می دود.. باید با او وقت بگذراند، دخترش جز او کسی را ندارد که، باید دلگرمی باشد برایش، یک حامیِ بزرگ!
خسته به خانه برگشته و بعد از شام خوردن و خواباندنِ دختر اش، به سراغِ فضایِ مجازی می رود.
چشم هایش از دیدن مطالبی که همه جا پر شده بود گرد می شود.
“علیهان خانی، خواننده ی مشهورِ کشورمون، یک ساعت پیش، چند ساعت بعد از کنسرت اش، در اثر سکته ی قلبی، دار فانی را وداع گفت!”
دست اش لرزیده و موبایل از دست اش می افتد!
اشک هایش گلوله گلوله رویِ گونه هایش سر خورده و سردردی وحشتناک گریبان اش را می گیرد!
سعی دارد آرامشِ خود اش را حفظ کند.. او جز بدی کاری برایش نکرده بود که اینگونه برایش ناراحت است!
مسکنی خورده و کنارِ دخترک اش می خوابد.. اصلا اتفاقی نیافتاده!

 

#پایان

 

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
0 نظر
نظرات

درباره ما
در میان غبار روزگار، قصه‌هایی ناگفته در انتظار نغمه‌ای دلنشین بودند تا در تار و پود وجودمان ریشه بدوانند و جان تازه‌ای به کالبدمان ببخشند. رمان لند، گویی قافله‌ای از راویان قصه‌گو، این نغمه‌ها را به گوش جانمان می‌رساند و ما را به سفری شگفت‌انگیز در قلمرو بیکران داستان‌ها رهنمون می‌شود. رمان لند، پناهگاهی امن برای عاشقان کتاب و قصه‌خوانان حرفه‌ای است. پس اگر در جستجوی لحظاتی ناب در دنیای خیال و قصه‌های مسحورکننده هستید، به جمع خوانندگان رمان لند بپیوندید و نغمه‌ی دلنشین داستان‌ها را در وجودتان زمزمه کنید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمان لند | دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنزمیباشد.